
معتقدم عطرها بیشتر از روایحی که در واقعیت دارن برای هر فرد یک حافظه بویایی شخصی جداگانه از پیش تعریف شده هستند که عطرها رو بر اون اساس تجربه میکنه.
من تا اوایل بیست و دو سه سالگی بشدت علاقمند به عطرهای خنک بودم اما طی اتفاقی ناچار به عمل جراحی شدم و شبی که بیمارستان بستری بودم تا فردا صبح عمل بشم کسی همراهم نبود. دختر عمهم کارهای پذیرشم رو انجام داد و وقتی داشت میرفت گفتم بوی عطرت خیلی بهم آرامش میده میشه روسریت رو با مال من عوض میکنی؟ و تمام شب روسریش رو بغل گرفتم و عطرشو تنفس میکردم، یه عطر کاملا شیرین بود اما گرماش سرمای اضطراب رو در من از بین میبرد. شب خوابم که برد خواب خونه مادربزرگم رو دیدم توی پستو یه جانونی داشت که توش نون قندی نگه میداشت. توی خواب رفتم سر نون قندیها و چند تکه خوردم همونجا توی پستو کنار نون قندیا خوابم برد. بعدها به اون شب فکر کردم دیدم من کاملا یادم رفته بود خوراکی ای به اسم نون قندی وجود داره. اما اون بوی شیرین به حافظهی بلند مدت کودکی من نقب (روزنه باریک) زده بود و من رو رسونده بود به نون قندی های مادربزرگم. بعد از اون شب سلیقه بویایی من کاملا عوض شد و بشدت متمایل به عطرهای شیرین و گرمتر شدم. و البته عطری که اون شب به روسری دخترعمه م مونده بود و اون خواب آروم رو به من هدیه داد همین لانکوم لاویه بل بود.
“حتی الان هم با همه ی شیرینی زیادش مواقع اضطراب به کمکم میاد این نون قندی مهربون“